★مطالب عاشقانه.رمان های جدیدوقدیمی...★
★مطالب عاشقانه.رمان های جدیدوقدیمی...★

★زیباترین مطالب.رمان.جملات عاشقانه.ودانلودآهنگ.عکس.آپلودعکس★


دو داستان ترسناک_2_

سالها پیش در مدرسه ای كوچك در دهكده هالیرز در حوالی شهر نیویورک

پسر بچه ی كوچكی با حالتی آشفته در محوطه حیات مدرسه

با عصبانیت به پاره سنگهای جلو پایش لگد می انداخت

نگاه مایوسش را به پنجره كوچك كلاس انداخت

كه دختری با موهای طلایی در چهارچوبش خودنمایی میكرد

دخترك كه انگار نگاه پسر را حس كرده بود مسیر نگاهش

از روبرو را بطرف پسر برگرداند و لبخندی نثارش كرد دوباره صورتش رو برگردوند

پسر بچه بغضی كرد و پشتش را به پنجره كرد

همان لحظه صدای زینگ زنگ مدرسه سكوت محوطه را شكست

و بلافاصله صدای فریاد و هیاهوی بچه ها حسابی جو را عوض كرد

پسری درشت هیكل همراه دونفر كه گویا نوچه اش بودند با عجله

بسمت پسر آمدند پسر درشت هیكل كه دنیل نام داشت فریاد زد:

هوی چارلی به چه جراتی پشتت رو بمن میكنی

مثلینكه تنت میخاره چارلی با ترس رویش رو برگرداند

 و با خشم دنیل روبرو شد دنیل مشتی سنگین به سمت

 صورت چارلی پرت كرد كه باعث شد چارلی با دماغی خونین

 روی زمین بیافتد از پشت سرشان صدای نازك دخترك بگوش رسید:

ولش كنید چیكارش دارید!

دنیل لبخندی زد و گفت: میبینید بچه ها نگران چا چا جونش شده

بعد بروی چارلی نیم خیز شد و گفت:

میخوای پول امروزتو بدی یا نه؟

چارلی با سرعت و ترس دست در جیبش كرد

و اسكناس كهنه ای بیرون كشید هنوز از جیبش درست بیرون نیاورده بود

كه دنیل رو هوا قاپید.و دور شد دخترك بدو بدو بكنار چارلی اومد

و زانو زد و با مهربانی به چارلی نگاه كرد.

بیست سال بعد در دل یك شب صدای هیاهو

خیابان آلتین رو پر كرده بود دنیل با همان صورت خوك مانند  و عبوس

 خودش دركت شلوار دامادی خیلی خنده دار بنظر میرسید

ولی برعكس دخترجوانی كه كنارش بود مثل یك عروسك

 كه اسیر یك دیو شده باشه بغض كرده و بی صدا اشك میریخت

چند متر آنطرف تر چارلی با ناراحتی گوشه پیادرو مخفی شده بود

 و با حسرت و عصیانبت به آن صحنه نگاه میكرد.

صبح فردای آن روز وقتی دنیل میخواست

از خانه حارج بشه جلوی در خانه یك نامه پیدا كرد

آن را با تردید باز كرد و زوع به خواندنش كرد:

سلام دنیل عزیز
خیلی وقته كه همدیگه رو ندیدیم اگر مایلی كه
پس از سالها یك دوست قدیمی رو ملاقت كنی به آدرس
زیر مراجعه كن:
خیابان كانتر آپارتمان شماره سیزده طبقه‌آخر

دنیل ابروهاشو در هم كشید و گفت:

خیلی جالبه حتما آلبرت یا فلیپ باید باشه و دوباره به خانه برگشت و درو بست.

بعد از ظهر آن روز دنیل شال و کلاه کرد و بسمت خانه دوست ناشناسش رهسپار شد

وارد آپارتمان شماره سیزده و سوار آسانسور شد چند لحظه بعد به آخرین طبقه رسید

و در زد چند لحظه بعد در باز شد ولی کسی پشتش نبود!

دنیل نیشخندی زد و گفت: قایم موشک بازی دیگه بسه

وارد خانه شد و در را بست درودیوار خانه پوشیده از فلش بود که بسمت اتاقی تاریک

راهنمایی میکرد. دنیل گفت: سورپرایز هان؟!

و وارد اتاق شد بلافاصله تا وارد شد در پشت سرش محکم بسته و قفل شد.

دنیل برای اولین بار احساس دلهره عجیبی کرد و سریع چراغ اتاقو روشن کرد.

درو دیوار خونه غرق خون بود و با عکسهایی تزیین شده بود

عکسی که همان دخترک در کودکی با پاکی کودکانه لبخند میزد

و عکسی دسته جمعی از بچه ها ی مدرسه که دور صورت سه نفر دایره قرمز رنگی

کشیده شده بود یکی از آنها خود دنیل بود که ضربدری هم روی صورتش بود

همان لحظه صدای خنده شیطانی یک عروسک سخنگو که درب و داغون شده بود

سکوتو شکست دنیل بسمت تلویزیونی که در گوشه اتاق بود رفت و روشنش کرد

یک مرد شنل پوش با ماسکی شیطانی و وحشتناک شروع به صحبت کرد

سلام دوست و رفیق دیرینه!

تا یک ساعت دیگه یا میری جهنم یا تقاص پس میدی و بعد آزاد میشی

انتخاب با خودته پس اگه میخوای نجات پیدا کنی

باید کلید اتاقو پیدا کنی وقتت خیلی کمه!

صبر کن یه راهنمایی کلید داخل دستگاه چرخ گوشته که تا ۱ دقیقه دیگه روشن میشه

حالا هم قبل از اینکه یخ بزنی بگرد پیداش کن و برفک صفحه را پر کرد.

همان لحظه از لوله های دوش مانند سقف آب یخ مثل باران ریخت و دنیل را خیس کرد

هنوز چیز ینگذشته بود که از ۴ دریچه کولر سرد ترین باد ممکن مثل فریزر فضای اتاقو

یخ آلود کرد دنیل با سرعت برق بسمت چمدان گوشه اتاق پرید و درش را باز کرد.

شیشه ای اکواریم مانند پر از سوسک و هزارپا و جونورهای دیگه چندش آور بود

که ته شیشه بحدی که فقط مچ دست بهش میرسید دهانه چرخ گوشت بود

که کلید ته آن بود دنیل با ناچاری دستشو داخل آن کرد تا کلید و بردارد همین که

دستش به کلید خورد چرخ گوشت روشن شد و خون شیشه رو گرفت انگشتش

قطع شده بود و آستینش چند سوسک را بهمراه داشت با دست دیگرش سعی کرد

کلید رو در بیاره و موفق شد اما ۲ انگشت دیگرش هم پرید از شدت درد جیغ های

گوشخراش میکشید با بدبختی کلید رو در قفل در چرخوند ولی خبری نشد

بار دیگر صدای خنده عروسک کهنه شروع شد دنیل فهمید رو دست خورده و

کلید قلابی بوده در سمت دیگر اتاق یک کمد خاک گرفته بود

سریع در کمدو باز کرد داخلش یک شیشه بود که بدلیل تاریکی هیچ چیز معلوم نبود

دستش را داخلش کرد و بعد از شد درد چند برابر در حد بیهوشی فریاد کشید و افتاد

داخل شیشه پر از عقرب های سمی بود.

کف اتاق افتاد  و شدت سرما و درد مرد.

فردای آنروز برای آلبرت و  فلیپ دو دوست و نوچه دنیل هم نامه ای رسید.

و اما آلبرت چند دقیقه زودتر از فلیپ  آمد و مثل دنیل وارد اتاق اسرار شد

بعد از روشن کردن تلویزیون همان مرد در کنار جسد وحشتناک دنیل

شروع به صحبت کرد : سلام رفیق

خوب به حرفام گوش کن وگرنه تا چند دقیقه دیگر بسرنوشت دوستت دنیل دچار میشی

توی این اتاق هزاران خطر هست در اتاق بغلی تو یک نفر دیگه هست که کلید درست در

شکمش قرار داره برای رهایی تنها راهت یافتن اون کلیده برای راحتتر شدن کارت

یک ساطور بغل دستت هست مطمئنم بدردت میخوره

عجله کن زیاد وقت نداری  برفک تلویزیون رو گرفت.

باران یخی مثل دفعه قبل شروع شد و آلبرت با سرعت در کدو باز کرد و با شیشه عقرب

روبرو شد دریچه ی کوچکی پشت شیشه بود که برای رسیدن بهش باید شیشه را

میشکست . چاره ای نداشت شیشه را شکست و عقربها کف اتاق را گرفتند

با سرعت داخل کمد پرید و شروع به شکستن دریچه چوبی کرد یک عقرب درست زیر

پایش بود و میخواست نیشش بزند اما آلبرت سریع لگدی بهش زد و پرتش کرد.

ب چند تنه و ضربه دریچه کهنه چوبی شکست و وارد اتاق بغلی شد اتاقی که سرمایش

طاقت فرسا تر بود فردی کف اتاق افتاده بود و فریاد میزد من کجام

آلبرت با سرعت ساطور را بلند کرد و همین که خواست بکشدش دید اون فرد کسی

نیست جز دوستش فلیپ!

عقربها داشتند از دریچه به سمتشان میآمدند آلبرت به شانسش لعنت گفت

چاره ای نداشت مجبور بود فلیپو بکشد وگرنه هردو میمردند با ساطور درجا شکم

فلیپ رو زنده زنده پاره کرد  و فلیپ را کشت اما اثری از کلید نبود و رودست خورد بود

همان لحظه صدای خنده عروسکی از آن اتاق بگوشش رسید بدو بدو

از دریجه رد شد و همین که خواست بسراغ عروسک بره یکی از عقربها نیشش زد

و از شدت درد درست جلوی عروسک بزمین افتادعروسک بار دیگر خندید داخل دهانش

چیزی خودنمایی میکرد

با ناامیدی آلبرت دست در دهانش کرد و یک کلید بیرون کشید امیدی تازه وجودش

را فرا گرفت و بدو بدو بسمت در  رفت و کلید و چرخاند و در باز شد

از شادی حنده ای دیوانه وار کرد و در راباز کرد اما انگار این هم یک تله بود

روبروی در جسد دنیل افتاده بود و پشتش روی دیوار با خون نوشته بود:

از چارلی بترس

و بعد درست در کنار جسد یک بمب ساعتی ثانیه شماریشو شروع کرد:

۵-۴-۳-۲-۱...

و بعد خانه منفجر شد و هر سه دوست تبهکار سوختند

همان لحظه چند خیابان پایین تر چارلی با لبخندی از رضایت در حال قدم زدن بود

و لبه ی پالتواش را بالا کشید و کلاهش رو پایین داد و بسمت خانه دنیل و عشق کودکی

رهسپار شد.....

پایان

 

 

 

 

 


جورج و نیكل دو زوج جوان بودند كه به تازگی با هم ازدواج كردند و راهی ماه عسل

شده بودند. مقصدشون روستای قدیمی ساوانا بود و كلبه ی كهنه ای

كه پدر جورج برایش به ارث گذاشته بود.

و فاصله ی زیادی از شهر تا آنجا داشت.بنابراین وقتی كه

به روستا رسیدند شب شده و هوا تاریك اما مهتابی بود.

و در زیر نور ماه در جاده ی پر پیچ و خم در حال حركت بودند

نیكل از شدت خواب آلودی چشماش مدام روی هم میرفت

اما بر عكسش جورج شاداب و پر انرژی به نظر میرسید

 و مدام موجهای رادیو رو دست كاری میكرد و با لجبازی میگفت:

بالاخره یه شبكه رادیویی توی این دهكده پیدا میكنم.خلاصه به جلوی كلبه رسیدند.

نیكل كه برای اولین بار بود به این دهكده گمنام می آمد

 با لبخندی از شادی پیاده شد و از شدت سرمای آنجا

سریع به خودش پیچید و به دهكده كوهستانی و جنگلی ساوانا نگاه كرد.

و با نگاهی كنجكاوانه پرسید : خوب پس كلبه ی شما كجاست؟
جورج كه داشت از صندوق ماشین وسایل لازمو بیرون می آورد. گفت: داخل جنگله راه ماشین رو نداره.

نیكل با دلخوری گفت: نگفته بودی باید نصفه شبی بریم داخل جنگل!

جورج با لبخندی گفت: تازه خبر نداری

 باید از یك رودخانه كوچك و یك قبرستون رد بشیم.

نیكل با عصبانیت گفت: خیلی خوب حالا كه

اینطوره پس حداقل تا صبح صبر كنیم بعد بریم.

جورج با حالتی تحقیر آمیز گفت: راه بیوفت موش كوچولو اینقدر بچه بازی در نیار!

خلاصه به اجبار جورج بسمت جنگل رفتند. نور مهتاب

همچون یك چراغ خواب از لای شاخه های درخت

جنگلو تا حدودی روشن كرده بود. حدود چند دقیقه رفتند

 تا به یك رودخانه بزرگ رسیدند كه یك پل معلق كهنه ی

چوبی داشت با طنابهای فرسوده جورج با یك كوله پشتی

 پر از اساس با بدبختی رد شد اما نیكل با تردید و ترس

همانجا ایستاده بود.جورج از آنور روخانه گفت: زود باش نیكل بیا هواتو دارم.

نیكل با لرزش و ترس فراوان شروع به قدم گذاشتن روی پل كرد.

صدای غرش آب رودخانه فضارا پر كرده بود و جو خوفی را پرپا كرده بود.

نیكل تغریبا نصف بیشتر پلو رد كرد و داشت به جورج نزدیك میشد كه یكدفعه

یكی از چوبهای زیر پایش شكست و پایش بین چوب گیر كرد و زخمی شد.

و شروع به جیغ كشیدن كرد.جورج با عجله بروی پل آمد

و پای شارلوتو بیرون كشید و سریعا پلو رد كردنند

و همانجا پل كنده و داخل آب افتاد. شاروت با حالتی ترسیده

و عصبی بر سر جورج فریاد زد: حالا چجوری برگردیم هان؟

جورج گفت: نگران نباش یكاریش میكنیم بهش فكر نكن

نیكل همچنان با خودش غر میزد و راه میرفت تا اینكه چند

 دقیقه بعد به یك قبرستان وسیع رسیدند.

كه فضای مه آلودی داشت كه خوف قبرستانو در آن سكوت صدبرابر میكرد.

اینبار خود جورج هم احساس ترس میكرد و در حالیكه آرام بسمت

 كلبه كه روبروی قبرستان بود قدم برمیداشت.

نیكل با اعتراض میگفت: اینه هتل چهارستاره لب دریا؟

ببینم صبحا كه از خواب پامیشیم باید از پنجره به قبرستان نگاه كنیم؟

جورج گفت: شارلوت بس كن!

و سپس داخل كلبه رفتند.

كلبه پوشیده از تارعنكبوت و گردخاك بود.

جورج گفت: خیلی كار داره اما امشب كار تعطیله

همون كف اتاق ملافه پهن كردند و خوابیدند.

فردا صبح شروع به گرد گیری و تمیز كردن خانه كردند.

چند ساعتی طول كشید تا خانه فضای معمولی و عادی گرفت.

جورج هم هیزم جمع كرد و تا شب آتیش داشته باشند.

هوا بسوی تاریكی رفت و دوباره جو خوف و مه گرفته قبرستان برگشت.

صدای هو هو جغد ها در فضا شناور بود.

نیكل وقتی آمد آتش درست كنه در زیر شومینه یك پاكت پیدا كرد.

و وقتی پاكتو باز كرد یك نامه دستنویس بود از طرف زنی بنام شارلوت كه برای

جورج نوشته بود!

با تعجب شروع به خواندن نامه كرد:

سلام جورج عزیز

من برای مدتی به شهر كراتو رفتم تو هم خوب فكرات بكن.

وقتی برگردم احتمالا فرزند عزیزمان بدنیا خواهد آمد.

و تو میتونی براش پدری دلسوز باشی

امیدوارم بتونی این قضیه رو درك كنی...

همسرت شارلوت

.........

نیكل از شدت تعجب داشت شاخ در میاورد.

اول فكر كرد شاید یه شوخی بوده اما نمیتوانست خودش را توجیح كنه.

همان لحظه جورج از در داخل شد.

و با لبخندی گفت: اون چیه دستت؟

نیكل در حالی بغض كرده بود با عصبانیت از جایش برخواست.

و نامه را به سینه ی جورج كوبید و گفت: بگیر بخونش...برای توهه!

جورج اخماشو درهم كشید و شروع به خوندن نامه كرد.

و وقتی نامكه را خوند رنگش پرید و چهرش حقیقتو افشا كرد.

اما سریع بخودش آمد و گفت: خوب كه چی ؟

نیكل جیغ زد: كه چی؟!

جورج گفت: ببین عزیزم این به شوخی بی مزه است

من اصلا كسی رو به اسم شارلوت نمیشناسم.

همان لحظه یك قاب عكس از راه پله ها در حالی كه شیشه اش

خورد میشد افتاد.

كه داخلش عكس عروسی جورج و نیكل بود!

جورج دیگر نتوانست چیزی بگه فقط با تعجب به سمت بالای پله ها دوید.

نیكل در حالی كه اشك میریخت قاب عكسو برداشت و نگاه كرد.

چند لحظه بعد از داخل قاب عكس خون بیرون زد و تمام عسكو خون گرفت.

و بدنبال جورج از پله ها بالا رفت اما كسی آنجا نبود.

داخل یك اتاق رفت كه دیوارشو خون گرفته بود از شدت ترس تمام بدنش میلرزید.

یك دفعه از پشت سرش صدای گریه ی یك بچه آمد.

و وقتی داخل اتاق شد یك بچه را دید كه با چاقو داشت به خودش ضربه میزد و حمام خون

داحل اتاق راه انداخته بود.

از شدت وحشت از راه پله بدوبدو پایین امد و از كلبه بیرون زد.

درآن مه وارد قبرستان شد و همینطور میدوید تا اینكه پایش به یك چیزی گیر كرد.

و زمین خورد و روبروی یك سنگ قبر افتادكه رویش نوشته بود.شارلوت تیوانس.

سال مرگ 1960!

نیكل از شدت تعجب فریاد بلندی كشید كه سرتاسر جنگل پیچید.

همان لحظه انگار كه زلزله آمده باشه زمین شروع به لرزش كرد و مانند باتلاق

نیكلو داخل خود كشید نیكل همینطور كه جیغ میزد و دست و پا میزد

به داخل قبرستان فرو میرفت تا اینكه كاملا غرق شد

احساس كرد بیهوش شده...

چشماشو باز كزد داخل یك قبری بود كه نور شمع مانند ضعیفی روشنایش بود.

جلویش یك پیرزن بود كه تور عروسی روی سرش بود.

اما همان لحظه تور اتاش گرفت و چهرش نمایان شد.

پیرزن سوخته كه چشم و بین نداشت و مثل مار پیر وحشتناكی بود.

با صدای وحشتناكتری شروع به صحبت كرد:

اون قاتله اون منو كشت اون شیطانه!

اونو بكش و بد فریادی زد و پودر شد.

قبرلرزید انبوه خاك بود كه آنجا رو پر كرد.

بعد نیكل چشماشو باز كرد.

بروی زمین و روبروی قبر شارلوت افتاده بود.

فكر میكرد دیوانه شده از جایش پاشد.

یكنفر از دور داشت بسمتش میامد.

یك پیرمرد با چهره ای شیطانی و چاقویی بزرگ بهش نزدیك شد.

او شباهت بینظیری به جورج داشت.

نیكل شروع به فرار بسمت كلبه كرد.

اما كلبه یكدفعه كلبه آتش گرفت و شروع به سوختن كرد.

همین كه برگشت جورج را دید جورج لبخندی زد وگفت: ترسیدی؟

و دوباره به چهره همان پیرمرد برگشت.

نیكل گفت: تو اونو كشتی ؟ تو شارلوتو كشتی.

جورج قهقهه زد و گفت: آره خودم با دستای خودم كشتمش.

من بچه نمیخواستم نمیخواستم اون بدنیا بیاد

اما شارلوت با من لجبازی كرد و رفت به شهری دیگه تا بچه اش دنیا بیاد.

اما من رفتم سراغش و گفتم مشكلی با بچه ندارم آوردمش همینجا

و بعد با همین چاقو خودشو بچشو به جهنم فرستادم...

امانمیدونم بعد این همه سال اون نامه چجوری سالم مونده

من خودم توی شومنه سوزوندمش.

نیكل كه كنار هیزم ها ایستاده بود به آهستگی تبرو برداشت و

ضربه ای بسمت جورج زد. كه باعث شد دست چپ جورج قطع بشه.

سپس جورج ضربه ای به پهلوی نیكل زد و زخمیش كرد.

همان لحظه جورج تبرو برداشت و همینكه بلندش كرد از بالای كلبه

یك تكه چوب بزگ و آتش گرفته از زیرشیروانی قل خورد و از آنجا بر سر جورج افتاد و

جورجو نقش زمین كرد و در حالی كه ناله میكرد شروع به سوختن كرد.

نیكل از جایش پاشد و در حالی كه خونریزی داشت تبر برداشتو

شروع به تكه تكه كردن جورج كرد.

بعد در حالی كه از شدت درد اشك میریخت لنگان لنگان بسوی رود خانه رفت.

اما تازه یادش افتاد كه شب قبل پل كنده شده بود.

بار دیگر به سوی قبرستان برگشت.

كلبه همچنان داشت در دل آتش میسوخت.

كمی جلوتر رفت تا اینكه یك لحظه شوك بزرگی بهش دست داد.

اثری از جسد جورج نبود.

با ترس و تعجب داخل قبرستان اینور و انور

میرفت تا اینكه یك دست پوسیده و جسد گونه از قبرستان

نیكل را داخل قبر كشید نیكل از شدت وحشت

با آخرین توانش جیغ میزد در همان حال نگاهش به سنگ قبر افتاد.

كه رویش نوشته بود: جورج جانسون

تاریخ مرگ: 1960

دیگه وقتی برای تعحب نبود و دست اورا داخل قبر كشید.

او آنجا چیزی نمیدید جز اینكه تمام وجودشو خاك گرفته بود و

از دهن و بینی خاك به داخل بدنش میرفت و

از طرفی یك دست همچنان او را پایین میكشید.

 چند لحظه بعد چشماش سیاهی رفت و خفه شد.

فردای آنروز نیروهای پلیس جلوی كلبه ایستاده بودند.

افسر پلیس داشت از یك روستایی باز جویی میكرد: خوب بگو چی دیدی؟

مرد گفت: دیشب داشتم از آنور رودخانه رد میشدم كه شعله های آتیش

توجهمو جلب كرد بعدش یك صدای جیغ شنیدم و اما نتوانستم جلو برم

چون پل كنده شده بود.بنابراین اومدم پیش ما.

افسر گفت: صدای جیغ چه كسی بود؟

مرد: صدای یك زن بود.

چیز دیگه ای نمیدونم هر چی میدونستم گفتم.

و هیچوقت اثری از نیکل پیدا نشد.

پایان


نظرات شما عزیزان:

همنفس
ساعت23:08---17 آبان 1391
سلام خسته نباشي به خاطر وب زيبات
به خونه ي مجازي منو عشقم هم تشريف بيار


حمیدجون
ساعت12:42---14 شهريور 1391
سلام وبلاگ قشنگی داری منولینک کن هروقت کردی به منم بگولینکت کنم پس منتظرتم عزیزم به اسمه **((EMO))** لینک کن

نفس
ساعت22:57---7 شهريور 1391
وبلاگت خیلی باحاله خوشحال میشم مهمون سرزمین عشق من بشی.

علي
ساعت1:28---19 ارديبهشت 1391
سلام . خشگل تو خوبي! وبلاگت عاليه خيلي خوب اون عكستم خيلي نازه . خلاصه من ٥ساله دارم وبلاگ مينويسم حتي با سر عت دايل تازگي وايليسخواستم بگم منو لينك كن به اسم پرسپوليس انلاين پرستو جان اگه خاستي لينكت كنم بيا بگو با چه اسمي راستي اهل كجايي باشه دعوا نكن اگه خواستي بگو ولي . هر سوالي داشتي از من به پرس به من سر بزن لينكم كني دوست دارم باي

پریسا سنتوری
ساعت12:04---3 اسفند 1390
از خوانندگان و نوازندگان میخوام تو کاراشون نیاز به نوازنده سنتور یا خواننده دختر داشتن یا اس یا میل بدن ساکن تهرانم 09392072706

پيمان
ساعت21:32---22 بهمن 1390
دخترم اينقدر لوس هههه

محمود
ساعت23:08---12 ارديبهشت 1390
میشه بیشترازخوئت بگی

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





 


★ سلام.خوش امدید.امیدوارم لذت ببرید.نظریادتون نره! اگه عکس.آهنگ.مطلب.متن آهنگ.و...هرچیزکه خواستیدبگیدبذارم.{timin}★
www.jojo@yahoo.com

داستان کوتاه
متن آهنگ امین حبیبی به درخواست...
عکس های جالب
شب اول
متن آهنگ علی لهراسبی به درخواست...
عکس های بامزه ودیدنی
مدل مو
ساقی
عکس های سیاوش خیرابی
فقط بیانگاه کن
biyato
چندتاعکس
سلام
p های ناناز
خداییش این کپی منه
نی نی دهاتی
تریپشون منوکشته
راه پله ی عشق
همه چیز آبیش قشنگه
موش موشی
چرانظرنمی دید؟
من نبودم چطوربودین؟
یک روزمن
جدیدترین عکس ها
متن آهنگ درخواستی 25band
ماه مبارک...
خط میخی
عکس های من
آموزش زبان کره ایی
لینک چت روم خودم{bahaltarin}
دانلودآهنگ سکوت ازمحسن یگانه
دانلودآهنگ نرو از مهرنوش
مطالب عاشقانه برای دل خودم.
نقاشی های من

 

☻timin☻

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مطالب عاشقانه.رمان های جدیدوقدیمی... و آدرس parastoo.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. دوستون دارم.تیمین





هرچی که بخوای
ابرمطالب عاشقانه
وبلاگ طرفداران جاستین
عاشقانه - داستان ها ، خاطرات و اس ام اس عاشقانه
♥♥♥♥♥ دی جی تیمین♥♥♥♥♥
•۞•تمنای عشق•۞•
سرویس وبلاگ دهی بلاگفا
متن های عاشقانه...
هزارو یک شب
عنوان لینک
TAKPAR
همین وبلاگ
بهترین عکس های بازیکنان جهان
فروشگاه محمدجون
عشق خیس
باحال ترین چیزها.چت.دانستنی ها...بیاحال کن...
جدیدترین عکس ها.سرگرمی.مطالب عاشقانه...
احساسی
دوستت دارم
احساسی
سیستم تبادل لینک
من وخدا
خوشه چین
3066
انجمن شعروادب جوان خمام
فارسی1
عشق آنلاین
–• فقط تو •–
erfanansari
ازدون مرغ تاجون آدمیزاد
دانستنیهای حالب+طنز
طراحی حرفه ای وب سایت
زبان وادبیات فارسی
تبلیغات رایگان درپیام ایران
دوستانه
جدیدترین تصاویربازیگران ایرانی وخارجی
اس ام اس های داغ.فال روز.طالع بینی
دانلودکلیپ واهنگ
عاشقانه های 20ساله ی لر
سایت تفریحی دل بده
بزرگ ترین مرکزدانلودالکترونیک
ترفندهای جالب
(¯`·.•پــــــــاتــــــــــــــــــوق•.·´¯)
بزرگ ترین سایت تفریحی وسرگرمی جوانان ایرانی
بزرگ ترین وب تفریحی وسرگرمی جوانان ایرانی
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

 

دختری در آرزوی...
دو داستان ترسناک_1_
دو داستان ترسناک_2_
عاشق شدن زن اجنه « حنانه » بر ميرزا محرم
داستان زینب وجن ها
داستان هایی ترسناک درعین حال واقعی
نمونه ای از نقاشی های من(رنگ و روغن)
وبلاگ های جدید من
$$توجه توجه$$
دانلودآهنگ جدیدبرسه ماه از 25باند
عکس های بامزه و دیدنی >بفرماتو<
√موبایل در دوران چارلی.....√
۩خطرناک ترین ترن های هوایی(قطارمرگ)۩
★........دوست دارم عزیزم★
√لاف√
بازم شعر<2>
لینک دانلودآهنگ سکوت ازمحسن یگانه
لینک آهنگ نرواز مهرنوش
شعرهای عاشقونه....واسه دل خودم
متن آهنگ اشتباه ازماهان>لینک دانلودآهنگ<
عروسی من....
l4i
زیبایی طبیعت...
رفتارهای جدیدبرای آشنایی بایک دختر....
sms sms sms
♥عشق من♥
متن آهنگ درخواستی...babak rahnama
آموزش زبان کره ایی
عکس های من
خط میخی
متن آهنگ درخواستی 25band
جدیدترین عکس ها
یک روزمن
من نبودم چطوربودین؟
sms
عکس های بامزه ودیدنی
متن آهنگ درخواستی
مدل مو
شب اول
ساقی
عکس های جالب
عکس های سیاوش خیرابی
فقط بیانگاه کن
biyato
فقطbooooooooooooooooooooooooooos
iiiiiiiiiiiish
kiss
چندتاعکس
متن آهنگ درخواستی
موش موشی

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 32
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 33
بازدید ماه : 299
بازدید کل : 400972
تعداد مطالب : 71
تعداد نظرات : 292
تعداد آنلاین : 1



كد تقويم

http://parstools.net/emails/100828/1282991457.pngEmail Icon by Parstools.com
TEXT; I LOVE YOU ;www.parastoo.loxblog.com